تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 20 روز سن داره

امید دل مامان و بابا

نرم نرمک می رسد اینک بهار...

  این اولین عکس تسنیم با سفره هفت سین هفته گذشته فروشگاه شهروند..   تسنیم: امون از این مامان و بابام که چرخ این سنگینی را دادن من بکشم بابا: از دست این تسنیم خانوم که نمیذاره چرخ را کس دیگه ای غیر از خودش هل بده!!! ***************** بعد از خونه تکونی اواخر شب اومدیم پرده وصل کنیم بابا پله را گذاشت و رفت بالای کابینت، من هم بابا را راهنمایی میکردم. یهویی دیدم تسنیم خانوم بالای پله هاست!!!!!!!!نمیدونستم ذوق کنم بخندم بترسم چی کار کنم!!!!!! خیلی بامزه میره بالا، با زانوهاش ...
26 اسفند 1391

خانووووووووم

این روزها خانووووووم به دخمل من میگن که کافیه بهش یه دستمال بدی، راه میوفته کل خونه را گرد گیری میکنه از میز و مبلها گرفته تا کف خونه و درها الهی قربونش برم اینقدر با نمک سرامیک ها را دستمال میکشه میخوام همونجا قورتش بدم. خانوووووووم ما یه کار دیگه ای هم یاد گرفته: میاد از سر جانمازمون مهر را بر میداره میره هرجا دوست داشت، سجده میکنه از دیروز هم مرخصی گرفتم و تا 4 فروردین با تسنیم هستم. انگار بهم دنیا را دادن کلی ذوق دارم امروز هم خیلی خانووووووم بود، وقتی میخواستم اولین شیرینی عمرم را بپزم، خوابید تا من راحت به کارم برسم. ...
26 اسفند 1391

فرشته خوردنی 11 ماهه

هیچ وقت فکر نمیکردم مادر شاغلی شوم که در دوهفته حتی وقت نداشته باشد یه پست برای وبلاگ دخترش بنویسد جز یه نوشته کوتاه دوخطی اون هم از روی دلتنگی... ماه زیبای نمکی من 11 ماهه شده ای...دیشب به یاد شب پر استرس تولدت بودم...افکارم و حرفهایم به خدا که سپردمت به خودش برای بهترین تولد و صبح فردایش که بارانی بود و تا وسایلت را بگذاریم داخل ماشین همشان خیس شد از باران بهاری روز شرف الشمس.. خیلی خوردنی شده ای...هر گوشی تلفن و موبایلی که میبینی میگذاری روی گوش خودت و ما و در روز باید چند بار به همه زنگ بزنیم که الو کنی...من که 119 و 192 زنگ میزنم و کلی از صدای آقاهه خوشت میاد شونه و موهای ما و خودت هم همچنان پابرجاست... وقتی میگیم کاری را ن...
20 اسفند 1391

...

آمدم بگویم هنوز جدایی ساعت 7 صبحمان برایم عادی نشده...زجر میکشم و بغضم را در گلویم نگه میدارم... همانطور که برای تو ...حتی روزهای جمعه هم حوالی ساعت 6 تا 7 صبح بیدار میشوی و مینشینی و ما را نگاه میکنی و خیالت که راحت شد میخوابی... عذر خواهی مان را بپذیر عزیزترین من و بابا....
13 اسفند 1391

بازی های فکری

اون روزی که با تسنیم رفته بودیم دکتر، با مربی مهد اونجا راجع به بازی ها و اسباب بازیهای که برای سن تسنیم خوبن، صحبت کردیم. چند تا بازی پیشنهاد داد که هفته پیش رفتیم سه تاشون را برای تسنیم خریدیم: کوبه هوش، برج قورباغه و حلقه     ولی خوب گویا دخملی ما به یه استفاده مفیدتر از برج قورباغه تو جعبه پی برده: قربون استعدادت برم که برای خودت پله درست کردی البته اینجا لیز خورد و افتاد ولی بعد رفتم کمکش کردم و جعبه را بردم نزدیکتر و نشونمش رو جعبه. اینقد ذوق کرده بود از بالا رفتنش از مبل که 10 دقیقه ای بالا بود و پایین نمیومد ******************************************************************* پ.ن: تو یکی از وبلاگها م...
4 اسفند 1391
1